سه‌شنبه ۶ آذر ۱۴۰۳ |۲۴ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 26, 2024
حجت الاسلام علیرضا سبحانی

حوزه/ دست آفرينش در همه انسانها گرايش هاى مختلفى قرار داده است و همه گرايش ها در بقاء وجود انسان يا جامعه كاملاً مفيد و سودمند است و هرگز نبايد گرايش زنان را به زيور، نقص و كاستى تلقى كرد، بلكه نسبت به محيط زندگى زناشويى كمال آفرين است.

خبرگزاری«حوزه»، حجت الاسلام علیرضا سبحانی از محققان و اساتید حوزه علمیه در یادداشتی بیان داشت: مقاله اى تحت عنوان «تأملى بر تعليقه»، نگارش جناب استاد آقاى اسماعيل حكيم الهى خونسارى مندرج در روزنامه اطلاعات مورخ 2/8/97 در ارتباط با تعليقه اينجانب، جلب نظر مى كرد، قلم شيوا و انصاف نويسنده در آن منعكس بود، مسلماً اين نوع برخوردهاى علمى پرده از واقعيات برمى دارد.

ايشان آيه: (أَوْ مَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِين)([1]) را به نوعى تفسير كرده اند كه با سياق آيه هاى قبل سازگار نيست، البته به تفسير ايشان بعداً اشاره مى شود. تفسير صحيح آيه كه سياق آيات از آن حكايت مى كند، و مفسيران عالى مقام به آن شيوه تفسير كرده اند به شرح زير است:

يكى از عقايد خرافى جاهليت تصوير دختر براى خدا بوده است، چنان كه مى فرمايد:

(أَمِ اتَّخَذَ مِمَّا يَخْلُقُ بَنَات وَأَصْفَاكُمْ بِالْبَنِينَ)([2]).

«آيا از ميان مخلوقاتش دختران را براى خود انتخاب كرده و پسران را بر شما برگزيده است؟!».

قرآن در نقد اين عقيده خرافى از دو رده وارد مى شود:

1. جدال احسن.

2. برهان و دليل.

در مورد نخست مى فرمايد:

(وَإِذَا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِمَا ضَرَبَ لِلرَّحْمَنِ مَثَلاً ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَهُوَ كَظِيمٌ).([3])

«در حالى كه هرگاه يكى از آنها را به همان چيزى كه براى خداوند رحمان شبيه قرار داده]به تولد دختر [بشارت دهند، صورتش سياه مى شود و خشمگين مى گردد!».

شيوه جدال اين است: اگر واقعاً زنان يك چنين مقام و كرامتى دارند كه مى توانند به مقام ربوبى راه يابند و دختران خدا شمرده شوند، پس چرا به هنگام بشارت به ولادت دختر، چهره ها سياه مى شود، و «رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ درون»، كه از اين مولود بسيار ناراحت هستند ـ مع ذلك ـ وجود دختر را براى خدا مى پسنديد.([4])

وامّا دليل قرآن در اين باره كه مى فرمايد:

(أَوْ مَنْ يُنَشَّأُ فِي الْحِلْيَةِ وَهُوَ فِي الْخِصَامِ غَيْرُ مُبِين)([5]).

«آيا آن كس كه در لابلاى زينت ها پرورش مى يابد و به هنگام جدال قادر به تبيين مقصود خود نيست فرزند خدا مى دانيد!».

مسلماً چنين موجود هر چه هم مقام شامخ داشته باشد، شايستگى فرزندى خدا را ندارد.

از اين بيان استفاده مى شود آيه درصدد يك ضابطه كلى در ميان زنان است و نتيجه آن اين است كه علاقه به زر و زيور نشان ريشه در آفرينش آنها دارد و هيچ گاه از اين گرايش جدا نمى شوند. و از اين نظر نيز شايستگى فرزندى براى خدا را ندارند.

***

سرّ نهادينه شدن اين گرايش

گرايش زنان را در اين مورد از دو نظر مى توان بررسى كرد:

1. دست آفرينش در همه انسانها گرايش هاى مختلفى قرار داده است و همه گرايش ها در بقاء وجود انسان يا جامعه كاملاً مفيد و سودمند است و هرگز نبايد گرايش زنان را به زيور، نقص و كاستى تلقى كرد بلكه نسبت به محيط زندگى زناشويى كمال آفرين است زيرا برقرارى پيوند ازدواج ميان زن و شوهر در گرو جاذبه هاى معنوى و جنسى است كه بر اين پيوند استحكام بخشد، اگر فضائل اخلاقى و رفتارهاى نيك زن يكى از جاذبه هاى برپايى خيمه ازدواج است جمال زن و زيبايى آن و آرايش هاى متناسب با آفرينش يكى از جاذبه ها است، كه شرعاً هم به آن امر شده است، امام باقر(عليه السلام) مى فرمايد:

«لا ينبغي للمرأة أن تعطّل نفسَها ولو ان تُعلّق فى عنقها قلادة».([6])

«شايسته نيست زن آرايش خود را ترك كند و لو با انداختن گردنبند به گردن».

بنابراين گرايش به زيور يك نعمت الهى كه خدا به آنها داده تا پيوند مقدس ازدواج برپا باشد.

2. زن با اين گرايش  شايستگى را ندارد كه دختر خدا باشد، آيه مورد نظر ناظر به مقام دوم است نه ناظر به مقام اوّل و هيچ مشكلى در اين ميان نيست كه موجودى در حد وجودى خود كمال مطلق حساب شود امّا نسبت به مقام ديگر فاقد صلاحيت باشد.

ناصرخسرو مى گويد:

زيور و زيب زنان است، حرير و زر و سيم *** مرد را نيست جز از علم زيور و زيب

با اين بيان روشن مى شود كه تفسير ايشان از آيه ارتباط آيه را با ماقبل خود بريده مى سازد آنجا كه نويسنده محترم مى گويند:

«اين آيه در تكمله آيات و مطالب قبل موضوع كسانى بوده كه هنگام تولد دختر، اعراب جاهليت از شدت ناراحتى چهره شان سياه مى گشت، اشاره آيه كريمه ممكن است به زنان مستضعفى باشد كه توسط مردان دنياپرست و كامجو و خودخواه به استضعاف كشيده و به حرمسراها كشانده مى شوند».

***

2. مطلب ديگرى كه تقديم نويسنده محترم مى شود، اين كه مى گويد:

اشتغال زنان در خارج با آيه(وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ أَوْلاَدَهُنَّ)([7]) منافاتى ندارد زيرا موضوع دو سال تمام شير دادن بانوان به نوزادان خود، مانع كار و فعاليت هاى آنان نيست چنان كه زنان روستايى و شهرى حين باردارى و بچه دارى كار و فعاليت خود را مانند چرخ ريسى، قالى بافى، و كشاورزى، دوشيدن دام، پختن نان، آشپزى، و خانه دارى ترك نمى كنند، و باردارى آنان جز ايامى معدود منافات با كار و فعاليت آنان ندارد».

شگفتا اين نوع اشتغالات موضوع گفتگو نيست، سخن درباره اعطاى مناصبى است كه زن را از خانه دور مى سازد و تا ساعتى از روز در خارج خانه مشغول كار مى شود; و ما از آوردن مثال بى نياز هستيم مسلماً چنين مناصب مانع از آن است كه آنان به آيه (وَالْوَالِدَاتُ يُرْضِعْنَ)جامه عمل بپوشانند.

گذشته بر اين آيا زنان تحصيل كرده امروز ما حاضر هستند به اين نوع شغل هاى ياد شده تن دهند! يعنى به قالى بافى، پختن نان، و آشپزى، اشتغال ورزند، اينجا است كه بايد گفت شايستگى ها باید در نظر گرفت و مناصب را طبق شايستگى ها بايد تقسيم كرد، به گونه اى كه خيمه خانواده برافراشته شود و فرزندان در آغوش پر مهر مادر تربيت شوند.

جايگاه زن در اقتصاد خانواده

در يك روايت از نبى مكرم اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) تعبير جالبى آمده است كه فرموده اند:

«ثلاث تخرقُ الحجُب وتنتهى إلى ما بين يدي الله، صريرُ أقلام العلماء، ووطئ أقدامِ المجاهدين وصوتُ مغازل المحصنات».

«سه صدا است كه حجاب ها را پاره مى كند(و اين صدا محبوب خداوند است) و به پيشگاه خداوند مى رسد: صداى گردش قلم هاى دانشمندان; صداى قدم هاى مجاهدين در ميدان هاى نبرد; صداى چرخ نخ ريسى زنان پاكدامن».([8])

در اين روايت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) به سه محور مهم در جامعه اشاره مى كنند:

1. محور فرهنگى كه دانشمندان و عالمان حافظان و رابطين فرهنگ و انديشه هاى صحيح جامعه مى باشند.

2. محور نظامى و تأمين امنيت جامعه.

3. محور اقتصادى.

شاهد در «صوت مغازل المحصنات» است كه همان صداى چرخ هاى ريسندگى زنان پاكدامنى است كه در كنار فعاليت هاى خانه و زندگى به اقتصاد خانواده كمك مى كنند.

طبيعتاً كار و كوشش زنان به حدى ارزشمند شمرده است كه صداى آن براى پروردگار گرامى است.

ولى كارى كه با آفرينش آنان و حفظ شئون خانه كاملاً سازگار باشد.

             

 

[1] . زخرف:18.

[2] . زخرف:16.

[3] . زخرف، آيه 17.

[4] . مجمع البيان:9/43; الميزان:18/93.

[5] . زخرف:18.

[6] . كافى:5/509، و روايات در اين مورد فزونتر از آن است كه نقل شود.

[7] . بقره:233.

[8] . تفسير نمونه، ج4، ص377، به نقل از الشبهات فى الحكم والآداب، ص 22.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha